لالایی

لا لا لا لا یی

لالایی

لا لا لا لا یی

لالایی ؛ لطیف ترین جلوه میراث معنوی

میراث فرهنگ غیر مادی (معنوی) از دورترین زمان های تاریخ اقوام و گروه های انسانی و از نسلی به نسل دیگر، سینه به سینه به امروز رسیده است. این صورت ها در انتقال شفاهی، بسته به شرایط طبیعی ، اجتماعی و تاریخی گروه های انسانی و ذوق پسندِ هنریِ اجتماعی و خلاقیتِ فردی

راویان تغییر می کنند و باز تولید می شوند. این تغییرات سیار بطئی است و برای بررسی لالایی میان اقوام و مردم مناطق از دو منظر باید به آن نگریست. یکی از منظر موسیقی آوازی و دیگری از منظر ادبیات شفاهی.
در موسیقی آوازی مناطق و اقوام غالبا آوازی مخصوص لالایی هست . در ادبیات شفاهی هم باز یکی از صورت های آوازی را معمولا لالایی ها تشکیل می دهند.
در این جا منظور از لالایی اشعار خاصی است که در نغمه ای برای خواب کردن نوزاد خوانده می شود و همیشه به همراه ترجیع است.عنوان به کار رفته برای این نوع اشعار را به طور کلی لالایی می خوانیم. عنوان های متعددی برای لالایی در میان اقوام و مردم مناطق به کار می رود که همیشه از ترجیع به کار رفته و یا عنوان گهواره و ننو در زبان محلی گرفته شده است. به طور مثال در ترکمنی عنوان آن، از ترجیع"هودی هودی هو"
گرفته شده است؛ هر چند ترجیع های دیگری در هنگام خواندن "هودی " میان مادران ترکمنی به کار می رود. گیلانی ها دو نوع لالایی دارند، یکی "گاره سری" لالایی هایی که بر سر گهواره (گاره) خوانده می شود و دیگری
دیگری "هلونه گردانی" ترانه هایی که بر سر هلونه(ننو) خوانده می شود.
باید به این نکته اشاره داشت که لالایی در آهنگ و ریتم و حتی در مضمون چون تمام "ترانه ها ی کار " است. ریتمش در متر آزاد برای کاستن ازطول مدت کار و خستگی ناشی از آن و آرامش بخش است مضمون لالایی ها در عین حال که به فعالیتی در حال انجام مربوط می شود بیشتر حدیث نفس مادر است و از آنجا که در لحظه های تنهایی و خلوت مادر و نوزاد ترنم می شود سخن از رنج درد ، نا امیدی ،آرزوها ورویاهای مادر دارد.دقت در مضمون لالایی های اقوام مختلف و طبقه بندی آنها می تواند ما را در شناخت فرهنگ عمومی اقوام و مردم مناطق و به طور خاص زندگی و نوع نگاه زنان آن جامعه کمک کند.
لازمه ی پرداختن به فرم لالایی پرداختن به مسایلی از قبیل موسیقی شعر لالایی،وزن آن، شکل استفاده از قافیه ، بلندی و کوتاهی آن است که همه ی این ها به غیر از موسیقی آوازی خاص لالایی است .
لالایی مناطق و اقوام نزدیکی عجیبی با ترانه های عاشقانه دارد ،گاهی عاشقانه ها در مقام لالایی و گاهی لالایی در مقام عاشقانه و از زبان دلداده خوانده می شود.
خیلی ساده لالایی های فارسی یا هشت هجایی اند یا یازده هجایی و متواند دو مصراع ، سه ، چهار و یا پنج
مصراعی باشد.که همه در ساختار ترانه (دوبیتی)است. انگار دو مصراع از چهار مصراع ترانه جدا شده است، البته در کنار اینها هستند لالایی هایی که ساختار ترانه های کودکان و ترانه-بازی را دارند. در این مقال تنها از لالایی سخن می گوییم و نه از نوازش های کلامی که باید در جای دیگری از ان صحبت کرد.
لالایی های فارسی در بسیاری از موارد با پاره ای محور عروضی هم مطابقت دارند که در این میان نظریه ی دکتر وحیدیان کامکار از معدود نظریه های است که اصرار بر عروضی بودن لالایی دارد.
هجایی بودن لالایی ها در مورد سایر لالایی های اقوام ایرانی نیز صدق می کند.
"لای لای" مردم آذربایجان کاملا در فرم "بایاتی"(دو  بیتی های بومی ادبیات شفاهی آذربایجان) است.
بی تردیدبایاتی و به تبع آن لای لای از نظر فرم یکی از منسجم ترین صورت های ادبیات شفاهی آذربایجان
هستند. از نظر مضمون نیز وسعت،شاعرانگی و ایهام در آن کم نظیر است . در اینجا برگردان چند لای لای از گرد آوری های زنده نام استاد محمد علی فرزانه در کتاب"بایاتی لار" را می خوانیم. برگردان ها را نگارنده انجام داده است و فاقد یک از هزار زیبایی اشعار به زبان ترکی است.
کوه ها پر از گل
وگلبرگ ها قد لچک
بچه ای رانشانم بدهید
که قشنگ تر از گل من باشد

*  *  *

باغ تو پر از گل سرخ
جای بازی تو؛ آن
آرزو می کنم
اسب سواری ات را ببینم

 *  *  *

نوزاد در گهواره
بلبل آواز خوان
نو بخواب سیرِ خواب شوی
و من نگه بان خواب تو

 *  *  *
 
ماه تازه شد و
ستاره ها به شماره افتادند
از کشیدن بار غم تو
دلخون شدم

 موسیقی قشقایی نیز بسیار غنی است. در این میان معروف است لای لایِ قشقایی را حتی مردان در هنگام کوچ می خوانند. لا لایِ زیر، بخشی از گرد آورده ی منوچهر ریاحی در کتاب سیه چادر هاست :

لالا،لالا شیرین زبان ام
لالا،لالا گل عزیزم
شب شده لولو می آید
بخواب که کاکایی برایت کوکو می کند.
جاده با پیچ به دره می رسد
نگاه کن : کیست که هو هو می کند. 

 

 

برگرفته از http://anthropology.ir

نظرات 2 + ارسال نظر
ماسح دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:18 ب.ظ

آهی کشید غمزده پیری سپید موی

افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه

در لا به لای موی چو کافور خویش دید

یک تار مو سیاه!

***

در دیگاه مضطربش اشک حلقه زد

در خاطرات تیره و تاریک خود دوید

سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود

یک تار مو سپید!

***

در هم شکست چهره ی محنت کشیده اش

دستی به موی خویش فرو برد و گفت "وای!"

اشکی به روی آینه افتاد و ناگهان

بگریست های های!

***

دریای خاطرات زمان گذشته بود

هر قطره ای که بر رخ آیینه می چکید

در کام موج، ضجه ی مرگ غریق را

از دور می شنید

***

طوفان فرو نشست، ولی دیدگان پیر

می رفت باز در دل دریا به جستجو

در آب های تیره ی اغماق خفته بود

یک مشت آرزو...!

فرزانه چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://slik.persianblog.ir

ولی واقعا اصلا فکرشو نمیکردم اینقد میراث گرانبهایی هستش!از ظهری دارم بهش فک میکنم،از وقتی ک خوندمش،واقعا حرفهای زیادی توش نهفته اس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد