مشترک گرامی
دسترسی به صاحب این وبلاگ
تا اطلاع ثانوی امکان پذیر نمی باشد !
دکتر"نرگس کچوئی " روان شناس، در گفت و گو با ایرنا گفت: والدین براین باورند که نوزاد هیچ چیز را متوجه نمیشود و لازم نیست با او حرف بزنند، این در حالی که مغز نوزاد آماده برای پذیرش و یادگیری است و دوست دارد صدای والدین خود را بشنود و با محیط آشنا شود.
وی گفت : والدین حتما باید نام اشیا ، غذا،اسباببازی و یا هرچیز دیگری را که به نوزاد میدهند برای او بگویند و زمانی که کودک سعی میکند به هر لفظی کلمه را ادا کند صحبت کردن او را قطع نکنند و اجازه دهند آن گونه که راحت است آن را تلفظ کند.
مغز نوزاد آماده برای پذیرش و یادگیری است و دوست دارد صدای والدین خود را بشنود و با محیط آشنا شود.
وی بااشاره به اینکه نوزادان به صدای افراد مونث بهترین پاسخ را میدهند ، افزود : مطالعات نشان داده است که صحبت با زبان کودک ، از تاخیر در تکامل گفتار جلو گیری میکند ، اما والدین باید سعی کنند در صحبت با کودک ترکیبی از لغات بزرگسالان را با صدای بچه گانه مورد استفاده قرار دهند.
کچوئی گفت : در واقع با این عمل بسترسازی مناسبی را برای کودک در ادای صحیح کلمات فراهم کردهایم. ضمن آنکه این عمل باعث افزایش خزانه لغات و پیچیدگی گفتار آنها می گردد.
دکتر "محمود رسالتی" روان شناس نیز با اشاره به اینکه از چهار ماهگی به بعد، پنج حس نوزاد از تعامل و واکنش بیشتری برخوردار میشود، گفت : بینایی کودکان بعد از چهارماهگی در حال افزایش است به طوری که توانایی پیگیری اجسام متحرک را از خود نشان میدهد.
والدین باید بعد از چند ماه فضای اتاق کودک را تغییر دهند و او را با دیگر فضاهای بیرون از خانه و دیگر افراد خانواه آشنا کنند. همچنین کودکان علاقهمند به دیدن عکسهایی با رنگهای شاد و پیچیده می باشند بنابر این باید برای آنها کتابهای داستانی تهیه شود که رنگی و با تصویرهای بزرگ باشد زیرا این عمل باعث افزایش آشنایی و عکس العمل کودک میشود.
"رسالتی" با اشاره به اینکه حس شنوایی کودک نسبت به تکلم او حساستر است، گفت: کودک دوست دارد صداهای مختلف را بشنود و در مقابل آنها بسته به علاقه عکس العمل نشان میدهد به طوری که حتی آنها را تقلید میکند و منتظر تشویق والدین میماند .
همچنین کودکان علاقهمند به دیدن عکسهایی با رنگهای شاد و پیچیده می باشند بنابر این باید برای آنها کتابهای داستانی تهیه شود که رنگی و با تصویرهای بزرگ باشد.
وی افزود : درباره حس لامسه کودکان باید اجازه داد آنها همه چیز را در خصوص زبری ، نرمی ، گرما و سرما احساس کنند تا بتوانند در مقابل آنها عکس العمل نشان بدهند .
ی اضافه کرد : اولین پله برای بیدار و فعال کردن این حس در نوزادان نوازش و در آغوش گرفتن آنها است زیرا با این عمل به او این احساس منتقل می شود که او را دوست دارند و جایش امن است. در دوران جنینی به دلیل وجود کیسه آبی که در آن قراردارد و به وسیله دیواره بطن مادر، جنین به این احساس آرامش و امنیت دست مییابد ولی با تولد ، این رابطه فیزیکی از بین میرود و اینجاست که نوزاد ، نیاز به نوازش پیدا میکند تا فقدان رابطه فیزیکی دوران جنینی را جبران کند و والدین با یک برنامه ریزی مناسب بتوانند این خلاء را پر کنند.
〈
شاید
نخستین قطعه موسیقایی که هر کس در زندگی می شنود لالایی باشد. لالایی ها
در استان کرمان باتوجه به تفاوت های فرهنگی و گویش های منطقه ای با تنوع
بسیار زیادی اجرا می شود، چون به نظر می رسد برای کودک فقط بار موسیقایی
لالایی و آرامش یافتن او از شنیدن فرکانس های منظم حاصل، قابل استفاده است.
اشعار لالایی ها بیشتر درددل ها، بیان رنج ها و ابراز محبت هایی است که
مادران برای فرزندان خود داشته اند، بدون این که توقع درک و فهمی واقعی را
از طرف مقابل خود داشته باشند. این لالایی ها را می توان بر اساس گویش ،
اشعار و فرم های اجرایی به قسمت های مختلفی تقسیم کرد.
|
||
سیما کار آموزیان | :نویسنده | |
روزنامه ایران |
روزنامه ایران در این باره نوشت:
او پس از مرگ ناباورانه پدر و رفتن مادر تنهای تنها مانده بود
و هیچ پناهی نداشت. نه دست مهربان و نوازشگر پدر و نه آغوش گرم و پر مهر
مادر. دخترک لالایی میخواست، لالایی مادر برای اینکه در نبود پدر آرام
گیرد. اما افسوس که در غروب مه گرفته زندگی کوتاهش هیچکس گریه اش را نشنید.
نه دست مهربانی و نه آغوش گرمی که غم کودکانه بی پدری و دوری مادر را
بگیرد. همه لحظه، لحظههای زندگی تلخش با کتک، سوختن، ضرب و شتم و از همه
فجیعتر آزار و اذیت همراه بود و بس. هر گاه دلش برای پدر تنگ شد و او را
صدا زد کتک خورد. هر گاه مادر را صدا زد تا از درد زخمهای دل کوچک و پیکر
زخم خوردهاش بگوید بدنش را سوزاندند.
«ندا» کوچولوی سه ساله، همه
اینها را تاب آورد و دم نزد. اما راستی مگر قلب کوچکش تحمل چقدر زخم
ناجوانمردی و ضرب و شتم و... را داشت و آخرین بار که اشکهای چشمان خون
آلودش از این همه خشونت و بی رحمی روی گونههای کبودش جاری شد، ضربهای
مهلک بر سر وصورت کوچولویش وارد آمد و دچار ضربه مغزی شد. حالا او روی تخت
یکی از بیمارستانهای تهران زیر دستگاه بخش مراقبتهای ویژه، برای زنده
ماندن با مرگ میجنگد. شاید او نمیخواهد نیامده برود. هرچند عمر کوتاهش پر
از درد و رنج بوده و به غیر از ضرب و شتم و... هیچ ندیده. حالا او در
اغماست و شاید اکنون کمتر از گذشته درد و رنج میکشد.
پرستاران و
پزشکان مهربان یک لحظه هم تنهایش نمیگذارند. همه و همه با جان و دل برای
نجاتش تلاش میکنند، هرچند چشمانشان به اشک مینشیند و بغضشان برای این همه
ناجوانمردی به گریه اما مگر گناه این طفل معصوم چه بوده؟!
پرستاران
میگویند: ظهر دوشنبه زن و مردی که خود را عمو و زن عموی ندا -3ساله-
معرفی میکردند پیکر نیمه جان او را به بیمارستان انتقال دادند. اما در
همان نخستین معاینات و نمایان شدن زخمها، کبودیها و سوختگیهای پیکر دختر
کوچولو پزشکان و پرستاران بخش اورژانس شوکه شدند.
نخستین معاینههای پزشکی نشان میداد او علاوه بر این که مورد
تعرض قرار گرفته، بر اثر کوبیده شدن شیئی سنگین به سرش دچار ضربه مغزی نیز
شده، با این وجود بلافاصله «ندا» به بخش مراقبتهای ویژه منتقل و البته
موضوع به پلیس هم گزارش شد.
دقایقی بعد با حضور مأموران کلانتری،
تحقیقات پلیسی آغاز شد. تا اینکه سرانجام عموی «ندا» کوچولو با اعترافهای
تلخش راز این کودکآزاری هولناک را فاش کرد: «مدتی قبل پدر ندا بر اثر
حادثهای فوت کرد و مادرش نیز او را رها کرد و رفت. پس از آن من و سایر
بستگان تصمیم گرفتیم از او نگهداری کنیم. بنابر این ندا هر چند وقت یکبار
در خانه من و بستگان میماند.
اما در این مدت هیچ کدام از ما با او رفتار درستی نداشتیم و
بر سر هر موضوعی کتکش میزدیم. آخرین بار هم وقتی او در خانه ما بود
متأسفانه همسرم او را بشدت کتک زد تا این که نیمه جان نقش زمین شد. آن روز
من سرکار بودم و وقتی از طریق همسرم متوجه موضوع شدم بلافاصله خودم را به
خانه رسانده و او را به بیمارستان منتقل کردم.
مأموران با شنیدن
اعترافهای تلخ این مرد، او و همسرش را برای تحقیقات بیشتر بازداشت کردند.
این در حالی است که به گفته یکی از پزشکان بیمارستان وضعیت جسمانی دختر
کوچولو به قدری دردناک است که تمام کارکنان، پزشکان و پرستاران بخش را بشدت
تحت تأثیر قرار داده است.
وی گفت: وضعیت جسمانی کودک به هیچعنوان مناسب نیست. چرا که او یک بار دچار سکته مغزی شده و در حال حاضر نیز در کما است و امید چندانی به زنده ماندنش نیست. روی بدن کودک نیز آثار جراحتهای بسیار وجود دارد که نشان میدهد او بارها مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. شواهد نیز حاکی از تعرض به اوست اما باز هم باید کارشناسان پزشکی قانونی در این باره نظر قطعی ارائه نمایند.
حالا «ندا» کوچولو در رؤیاهای کودکانهاش به پدر و مادرش میاندیشد. شاید هم از خود میپرسد باید به همین زودی به دیدار پدرش برود تا در آن دنیا از این همه درد و رنج و بی پناهی در امان باشد. شاید هم مرگ برایش شیرینتر از این زندگی است راستی آیا صدای نالههای در گلو خفته ندا را مسئولان قضایی و پلیس بخوبی خواهند شنید و به ندای مظلومانهاش پاسخ خواهند داد.