لالایی

لا لا لا لا یی

لالایی

لا لا لا لا یی

بنویس اینجا دیرگاهیست بغض ترانه ها با صدای قدم برداشتن تنهایی شکسته می شود.

بنویس پشت پنجره های غبارآلود،پاییز،هر روز تکرار می شود.

بنویس سهم من شمردن ثانیه ها برای به تماشا نشستن جشن پر شکوه ستاره هاست 

تو رو از خاطرم برده

طب تلخ فراموشی

دارم خو می کنم با این

فراموشی و خاموشی

چرا چشم دلم کوره

عصای رفتم سسته

کدوم موج پریشونی

تو رو از ذهن من شسته

« خدایا » فاصلت تا من

خودت گفتی که کوتاهِ

از اینجا که من ایستادم

چقدر تا آسمون راهِ

من از تکرار بیزارم

از این لبخند پژمرده

از این احساس یأسی که

تو رو از خاطرم برده

به تاریکی گرفتارم

شبم گم کرده مهتاب

بگیر از چشم های کورم

غذاب کهنه خوابو

چرا گریه م نمی گیره

مگه قلب من از سنگه

خدایا من کجا می رم

کجای جاده دل تنگه

می خوام عاشق بشم

اما طب دنیا نمی زاره

سر راه بهشت من

درخت سیب می کاره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یا مهدی

 

 


بیا که دوباره شکوه چشمانت
نجات بخش قلب من باشد
در این شب بی رویا و بی لبخند
شکوه دست های تو، یار من باشد
بیا به جان هرچه بهار است قسم دادم
نگاه آخرت اولین خزان من باشد
بمیرم و یک دم سخن نخواهم گفت
اگر که در طنین صدایت، یاد من باشد
بیا به حرمت آن حضور زیبایت
تمام آینه ها رو به سوی من باشد
تمام رنگ زندگی ام آسمانی باد!اگر که ذره ای از عشق تو به جان من باشد
بیا که در پس هر خدا خدا کردن
فقط سلامتی ات آرزوی من باشد
سحر به شوق تو پر می کشم به رویاها
به شب رسیدن بی تو عذاب من باشد
بیا که در پس هر قرار ، عهدی هست
به صبح قیامت، انتظار، این وفای من باشد
نرفته دلم جز تو در ره دگری
شود که بیایی ، دلت نصیب من باشد